در کمتر کشور دنيا دولتهاى ارتجاعى به اندازه جمهورى اسلامى در قبال هواخواهانش ناخن خشک و متوقع بوده است و در کمتر کشور دنيا عشق يکطرفه به ارتجاع و عقب ماندگى مانند اپوزيسيون پرو رژيم ايران سالهاى طولانى ماندگار بوده است. اين شايد جزو عجايب دنياست. گوئى اسلام و جمهورى اسلامى و آخوند معبدى است که اين کاهنان دمکراسى و حقوق بشر بايد تا آخر عمر به نيايشش بنشينند. گوئى جز اين سياست برايشان معنى ندارد و اين دنياى پهناور با تمام دستاوردهاى تاريخى اش در حفره سياهى بنام جمهورى اسلامى خلاصه شده است!
طرفدارى از حکومت اسلامى پديده جديدى نيست و به مقياس عمر اين حکومت وجود داشته است. داستان حزب توده و فدائى اکثريت و حزب رنجبران و جبهه ملى و سازمان مجاهدين و محفل بابک زهرائى "سوسياليست" را در دوران انقلاب ۵٧ همه بياد دارند. همه اينها در يک موضوع اشتراک داشتند و آن اينبود که هر کدام دوره اى از حکومت اسلامى از طريق حمايت از جناحى از آن دفاع کردند. اگر مجاهد و حزب رنجبران و محفل بابک زهرائى تروتسکيست با پايان دوره بنى صدر به بيرون رژيم پرتاب شدند٬ حزب و توده و فدائى اکثريت تا بودن "خط امامى ها" در قدرت هنوز تحرک داشتند. پرت شدن اينها از مدار حکومت مصادف با پايان دوره "خط امامى ها" در جمهورى اسلامى است. حزب توده و اکثريت و عمده جمهوريخواهان توده ايست در دفاع از جمهورى اسلامى ثابت قدم اند. اينها زمانى در شمايل خمينى و شعارهاى ضد آمريکائى اش چهره "مترقى و ملى" و "ضد امپرياليست" کشف کردند و همراه نيروى سرکوبش عليه انقلابيون شمشير زدند. امروز هم بجز شاخه هاى بى اهميت و از نظر سياسى غير موثرى از آنان همين اند. راستش طى سه دهه گذشته بجز مقاطع کوتاهى اين عشق يکطرفه به ارتجاع اسلامى را در قلب و کاراکتر سياسى شان حفظ کردند. جمهورى اسلامى اينها را به بيرون پرت کرد٬ افراد و کادرهايشان را بخشا حتى اعدام کرد. اما جاذبه اسلام و آخوند برايشان بسيار بيشتر از اينهاست. بويژه اگر فاميلهاى قديمى ملى مذهبى و اپوزيسيون مجاز در داخل تکانى بخورند٬ اينها در خارج فعال ميشوند و اندرباب شرکت در انتخاب يک قاتل از ميان چند قاتل فلسفه بافى ميکنند. دوباره دکان سياسى شان را در نفرين کردن سياست سرنگونى و "انقلاب خشونت است" باز ميکنند. تحت عنوان "مقابله با خشونت"٬ از خشن ترين حکومت جنايتکار در تاريخ آن جامعه دفاع ميکنند.
و امروز مجددا براى "شرکت در انتخابات" به خط شده اند. اميدوارند "موج سوم" راه بياندازند. ميگويند ميتوانيم احمدى نژاد را شکست دهيم. معلوم نيست چرا نتوانستند مانع پيروزى احمدى نژاد شوند؟ چرا وقتى هم دولت و هم مجلس را در اختيار داشتند و همه رسانه هاى دنيا و دولتها در تمجيدشان دروغ ميگفتند حتى نتوانستند روزنامه شان را دائر نگه دارند؟ نه٬ معضل اينها نه "مدنيت" است و نه حتى "کمک به مسير انتخابات آزاد" و يا "اعمال فشار براى تغيير رفتار حکومت". چون بسادگى جمهورى اسلامى با هر حق و آزادى که در قيف اسلام رد نشود سرستيز دارد. چون خامنه اى محضردار "انتخابات آزاد" نميشود٬ همانطور که مسئول اجراى "رفراندم" نشد. کمترين شرايط يک انتخابات واقعا آزاد سرنگونى جمهورى اسلامى و سر کار آمدن دولتى پيشرو و انقلابى است. انتخابات واقعى نقطه اى در پايان يک پروسه مبارزه اجتماعى و سياسى برسر آينده آن جامعه است. اين جنگ هنوز تمام نشده و سياست سازش با حکومت رسواتر از آنست که جنگ را مختومه اعلام کند. و بالاخره خوشرقصى براى جمهورى اسلامى ذره اى کمک به "تغيير رفتار رژيم" نميکند٬ کمک به بقاى آن ميکنند. و همه اينها را اين جماعت ميدانند اما امر واقعى شان را دفاع از حکومت اسلامى گذاشته اند. افقى ديگر بجز دفاع از ارتجاع زمانه ندارند چون خود بخشى از آنند.
اين شبه اپوزيسيون زورکى جزو لاينفک جنبش وسيع تر ملى اسلامى است که شاخه مهم آن حکومت ميکند. سياست براى اينها با افت و خيزهاى حکومت معنى دارد و بدون جمهورى اسلامى اين جماعت به پديده مهجورى تبديل ميشوند. تا جمهورى اسلامى سر کار است تلسکوپهاى حزب توده آخوند و سردار و رهبر "جمهوريت" کشف ميکند و امثال فرخ نگهدار و شرکا در اتحاد جمهوريخواهان ملى و سازمان اکثريت ماموريت شان شروع ميشود. در کنار اينها بخشهاى ديگر اپوزيسيون راست ناسيوناليست تمايل به غش کردن در اين "انتخابات" دارند. ناسيوناليستهاى کرد نامه هاى دربارى و چاکر منشانه به خامنه اى را شروع کردند و ناسيوناليستهاى کرد و قوم پرستان با اظهارات کروبى و موسوى در مورد "حقوق اقوام" هاج و واج شده اند. حزب دمکرات فعلا جلو افتاده است. کلا مسائل وسيع تر منطقه اى و جهانى٬ سفر اوباما به ترکيه و بحثهاى پيرامون خلع سلاح نيروهاى ناسيوناليست٬ و همينطور راه افتادن تلويزيونى به زبان کردى در ترکيه و بحث آزاديهاى زبان مادرى٬ ناسيوناليسم کرد را در شرايطى که افق فدراليسم کور شده است به جمهورى اسلامى متمايل تر کرده است. برخى راستهاى پرو غرب نيز سوار منطق " بد و بدتر" شدند و با سياستى پوپوليستى تلاش ميکنند موضع شان را با "درک حرکت مردم در داخل" توجيه کنند. اين دسته آخر سرود خوانان نگهبانى ميدهند. اگر وضع را مناسب ديدند فورا روى قطار ميپرند و اگر نه موضع شان را حاشيه اى ميکنند. همه اينها محصول بى افقى اپوزيسيونى است که حرفى براى گفتن و پلاتفرمى سياسى در قبال معضلات واقعى آن جامعه ندارد. "تغيير" اگر مفهومى در مخيله اينها داشته باشد٬ تغييرى در درون حکومت است. نبض شان با حکومت ميزند و سياست و تاکتيک شان را تحرک جناح هاى حکومتى تعيين ميکند. اينها ربطى واقعى به تحولات سياسى و اجتماعى آن جامعه ندارند. تاريخ مصرف سياسى واقعى شان گذشته است اما اگر وجود دارند مديون وجود جمهورى اسلامى اند. بدون جمهورى اسلامى کل اين عمارت فروميريزد.
ما در عين حال که براى سرنگونى کل حکومت اسلامى تلاش ميکنيم٬ مايل نيستيم که هارترين جناح هاى حکومت زمام امور را بدست داشته باشند. ما تفرقه و تشتت اسلاميون و باندهاى حکومتى را بر اتحادشان ترجيح ميدهيم. براى ما بهتر است که حکومت اسلامى توان سرکوب نداشته باشد و در مقابل جامعه در موقعيت دفاعى باشد. اما تحقق اينها از مسير شرکت در اين نمايش و "انتخاب بين بد و بدتر" نميگذرد. چون "انتخابات" در جمهورى اسلامى مجراى گشايش سياسى و تحقق "مطالبات" مردم نيست٬ وسيله تعيين تکليف سياسى بين چند باند آدمکش مدافع کل اين نظام است. آنچه که در "انتخابات" ارتجاع تاثير ميگذارد و باعث عقب راندن رژيم اسلامى ميشود٬ نه شرکت در "انتخابات" بلکه مبارزه مستقل کارگران و مردم آزاديخواه عليه کل حکومت است. روز "انتحابات" بخودى خود براى جنبشهاى مستقل آزاديخواهانه موضوعيت خاصى ندارد.
يک سياست انقلابى٬ در ايندوره و به بهانه فرجه "انتخابات"٬ تشديد مبارزه عليه کل جمهورى اسلامى و طرح شعارهاى آزاديخواهانه و تبديل هر تجمع و جلسه تبليغى "انتخابات" به صحنه اعتراض عليه کل جمهورى اسلامى است. دراين مضحکه نبايد شرکت کرد. بايد نيروى مستقل مان را عليه اين اوضاع بميدان بکشيم تا در فرداى "انتخابات" در موضع قدرتمندترى نسبت به کل جمهورى اسلامى قرار بگيريم. *